ابنمسره محمد بن عبدالله جبلی قرطبیاِبْنِمَسَرَه، محمد بن عبدالله بن مسرّه جبلی قرطبی (۷ شعبان ۲۶۹-۳۱۹ق/۱۹ آوریل ۸۸۳ -۹۳۱م)، متفکر و عارف اندلسی بود. فهرست مندرجات۲ - رفت و آمد به محافل معتزلیان ۳ - عهده دار شدن کسب و کار پدر ۴ - سرگذشت ابنمسره ۵ - احتیاط در اظهار و اشاعه عقاید ۶ - مهاجرت ابنمسره ۷ - بازگشت به اندلس ۸ - شاگردان ابنمسره ۹ - آثار ۱۰ - عقاید و آراء ابنمسره ۱۱ - دیدگاه ابنفرضی درباره ابنمسره ۱۲ - نظر مردم درباره وی ۱۳ - دیدگاه ابنحزم درباره عقاید ابنمسره ۱۴ - عقاید رعینی ۱۵ - اشاره ابنعربی به برخی نظریات ابنمسره ۱۶ - فهرست منابع ۱۷ - پانویس ۱۸ - منبع ۱ - پشینهعبدالله، پدر ابنمسرّه، گویا از موالی بنی امیه یا یکی از قبایل بربر به نام ابوقُرّه در اندلس بوده است، اما چهره سرخ و سفیدش نمایانگر آن بوده که اصل اسپانیایی داشته است [۱]
ابنفرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، ج۱، ص۲۱۷، قاهره، ۱۹۶۶م.
عبدالله در جوانی در ۲۴۰ق/۸۵۴م، به همراهی برادر بزرگترش ابراهیم، قرطبه را به سوی شرق ترک گفته و به بصره رسید. بصره در آن زمان، یکی از مراکز مهم و بزرگ علم و ادب بود و بسیاری از اندلسیان به قصد آموختن علم به آنجا میرفتند.عبدالله در بصره نزد چند تن از محدثان نامدار به آموختن پرداخت.۲ - رفت و آمد به محافل معتزلیانوی همچنین در آنجا به محافل معتزلیان رفت و آمد داشت و عقاید ایشان را پذیرفت، چنانکه بعدها متهم به «قدری» بودن شد و پس از آن همواره عقاید و گرایشهای معتزلی خود را حتی از نزدیکترین شاگردانش، پنهان میداشت و آنها را تنها با کسان و خویشاوندان نزدیک خود، به ویژه فرزندش محمد در میان مینهاد. عبدالله پس از چندی به قرطبه بازگشت و در آنجا شاگردانی بر وی گرد آمدند، اما وی همواره میکوشید که عقاید، اندیشهها و دانستههای خود را به فرزندش محمد منتقل کند. ۳ - عهده دار شدن کسب و کار پدرابنمسره هنوز جوانی نوخاسته بود که پدرش در زیر فشار وامهایی سنگین، ناگزیر شد که بار دیگر زادگاهش را ترک گوید و واپسین سالهای زندگی خود را در سرزمینهایی دور از وطن سپری کند. بدینسان پدر کسب و کارش را به فرزند سپرد و راهی سفر شد تا سرانجام در مکه پناه گرفت و در همانجا در ۲۸۶ق/۸۹۹م درگذشت [۲]
ابنفرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، ج۱، ص۲۱۷- ۲۱۸، قاهره، ۱۹۶۶م.
ابنمسره در هنگام مرگ پدر ۱۷ ساله بود.۴ - سرگذشت ابنمسرهنویسندگان سرگذشت وی، درباره این مرحله از زندگی او آگاهیهای چندانی به ما نمیدهند و از استادان او، جز پدرش از ابنوضّاح وخُشَنی نام میبرند که هر دو از فقیهان مالکی مذهب بودهاند. [۳]
ابنفرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، ج۲، ۳۹، قاهره، ۱۹۶۶م.
[۴]
قفطی، علی، تاریخ الحکماء (اختصار زوزنی)، ج۱، ص۱۶، به کوشش لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
تذکرهنویسان ابنمسره را در واپسین سالهای خلافت عبدالله بن محمد بن عبدالرحمان، هفتمین فرمانروای اموی در قرطبه (۲۷۵-۳۰۰ق/۸۸۸ -۹۱۲م)، در وقتی به ما معرفی میکنند که وی در عزلتگاهی که خود بر صخرههای کوههای قرطبه بنا کرده بود، با شاگردان و مریدانش به سر میبرد.۵ - احتیاط در اظهار و اشاعه عقایدابنمسره در اظهار و اشاعه عقاید و نظریاتش بسیار محتاط بوده است. با وجود این، پس از چندی به تهمت زندقه گرفتار آمد و به ویژه در محافل درس خواندگان شایع شد که وی، افزون بر عقاید معتزلیان، عقاید و اندیشههای فلسفی و عرفانی انباذقلس (امپدکلس۱، فیلسوف یونانی پیش از سقراط ) (۴۹۲-۴۳۲ ق م) را تبلیغ میکرده است. به هر روی، چنین پیداست که ابنمسره حساسیت اوضاع سیاسی - اجتماعی و به ویژه خطر واکنش فقیهان را به خوبی احساس میکرده است، زیرا در همین احوال قاضی و فقیه و محدث نامدار زمان، احمد بن خالد مشهور به حَبّاب، رسالهای برضد ابنمسره و عقاید وی منتشر کرده بود. ۶ - مهاجرت ابنمسرهابنمسره به همراهی دو تن از نزدیکترین شاگردانش، محمد بن مدینی و ابنصیقل، قرطبه را ترک گفت و روانه شهرهای شمال افریقا شد و در مدارس و محافل علمی آنجا، همچون دانشجویی شرکت میکرد و چون هنوز شهرت وی از مرزهای اندلس بیرون نرفته بود، در آنجا کسی وی را نمیشناخت. میدانیم که در قیروان در مجلس درس فقیه مشهور احمد بن ناصر (د ۳۱۷ق/۹۲۹م) شرکت داشته است، [۵]
ابنعذاری، محمد، البیان المغرب، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲، به کوشش دوزی، لیدن، ۱۸۴۱-۱۸۵۱م.
اما از سفرهای او در شهرهای شرق اسلامی آگاهی نداریم، تنها میدانیم که به مدینه رفته و مدتی را نیز در مکه گذرانده بوده و در آنجا یقیناً با ابوسعید ابن عربی (د ۳۱۴ق/۹۲۵م) شاگرد عارفان و صوفیان مشهور ری مانند جنید، سفیان ثوری و دیگر بزرگان تصوف، دیدار داشته است.از سرگذشت ابنمسره، از آن پس تا هنگامی که به اندلس بازگشت، چیزی نمیدانیم.۷ - بازگشت به اندلستاریخ دقیق این بازگشت معلوم نیست، اما میتوان حدس زد که همزمان با آغاز فرمانروایی عبدالرحمان سوم، الناصرلدینالله (حک ۳۰۰-۳۵۰ق/۹۱۲-۹۶۱م) بزرگترین فرمانروای اموی و نخستین خلیفه در سراسر اندلس بوده است. در دوران فرمانروایی او، قرطبه بزرگترین و مهمترین مرکز سیاسی و اقتصادی اندلس شده بود.عبدالرحمان پس از فرونشاندن شورشهای متعدد و از میان برداشتن مراکز مقاومت که آخرین آنها با مرگ عمر بن حفصون (د ۳۰۵ق/ ۹۱۷م) از میان رفت، یک دوران طولانی آرامش را به اندلس بازگردانید. وی با اهل علم نیز سیاستی بردبارانهتر و آشتی جویانهتر در پیش گرفته بود. میتوان تصور کرد که ابنمسره در چنین دورانی قصد بازگشت به زادگاهش را کرده باشد. وی پس از بازگشت به قرطبه، به همان عزلتگاه خود رفت و همان شیوه زندگانی زاهدانه خود را در پیش گرفت [۶]
ابنعذاری، محمد، البیان المغرب، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲، به کوشش دوزی، لیدن، ۱۸۴۱-۱۸۵۱م.
و بار دیگر شاگردان و مریدان بر او گردآمدند.۸ - شاگردان ابنمسرهچنین پیداست که ابنمسره این بار نیز همان روش و رفتار محتاطانه پیشین را در ابراز عقاید و اندیشههایش دنبال میکرده است. در میان نزدیکترین و برجستهترین شاگردان وی در این دوران میتوان از حی بن عبدالملک، خلیل بن عبدالملک قرطبی و احمد بن منتیل، نام برد. گفته میشود که ابنمسره، یک سال را صرف تصحیح هریک از نوشتههای خود میکرده و در این میان به کسی اجازه نسخهبرداری از آنها را نمیداده است، اما حی بن عبدالملک بیاجازه استاد، از کتاب التبصره او نسخهای برداشته بود و استاد پس از آگاه شدن از این کار، حی را نفرین کرد و از آن پس آن کتاب را به کسی نداد [۷]
ابنابار، محمد، التکملة لکتاب الصله، ج۱، ص۲۸۴- ۲۸۵، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، ۱۹۵۶م.
از جزئیات زندگانی ابنمسره در این دوران چیزی دانسته نیست، اما چنین پیداست که وی سالهای پایانی عمر خود را در آرامش گذرانیده و از احترام معارضان و ارادت فراوان مریدان و شاگردانش برخوردار بوده است.۹ - آثاراندیشمندی مانند ابنمسره بیگمان نوشتههایی چند داشته است، اما از آن میان جز عنوان دو اثر شناخته نیست، یکی التبصره که بدان اشاره شد و دیگری کتاب الحروف که ابنعربی از آن نام برده است. [۸]
ابنعربی، محمد، الفتوحات المکیه، ج۲، ص۵۸۱، بولاق، ۱۳۲۹ق.
از گفته ابنحزم چنین برمیآید که برخی از آثار ابنمسره تا سده ۵ق موجود بوده است. [۹]
ابنعربی، محمد، الفتوحات المکیه، ج۵، ص۱۴، بولاق، ۱۳۲۹ق.
۱۰ - عقاید و آراء ابنمسرهعقاید و آراء، برخی از منابع، ابنمسره را هم عقیده و هوادار سرسخت امپدلکس به شمار آوردهاند. [۱۰]
صاعد اندلسی، طبقات الامم، ج۱، ص۷۳، به کوشش حیاة بوعلوان، بیروت، دارالطلیعه.
[۱۱]
ابنابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، ج۱، ص۵۹، بیروت، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۶م.
[۱۲]
قفطی، علی، تاریخ الحکماء (اختصار زوزنی)، ج۱، ص۱۶، به کوشش لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
باید دانست که در تاریخ فلسفه دو شخصیت از امپدکلس مشاهده میشود: امپدکلس اصیل و امپدکلس مجعول. سبب این امر آن است که در دوران فرهنگی «هلنیسم» به ویژه در دوایر نوافلاطونی گرایشی پدید آمده بود که شخصیتهای فلسفی یونان باستان را به دلخواه خود بازسازی کنند. در این میان عقاید و آرائی به آنان نسبت میدادند که هرگز از ایشان نبوده است و در میان آثار اصیل بازمانده از آنان کمترین نشانی از آن عقاید یافت نمیشود. امپدکلس نیز چنین سرنوشتی داشته است و عقاید نگاران عرب از طریق ترجمه همین منابع با وی آشنا شده و ابنمسره را پیرو او دانستهاند. بنابراین اصول عقاید ابنمسره را باید در میان گزارشهایی جست و جو کرد که درباره امپدکلس «معجول» به ما رسیده است. [۱۳]
شرف، شرفالدین خراسانی، نخستین فیلسوفان یونان، ج۱، ص۳۳۹-۳۹۲، تهران، ۱۳۵۷ش.
همچنین احتمالاً ابنمسره منابعی در دست داشته است که اکنون در دست ما نیست.اما با وجود این، به یقین نمیتوان گفت که وی چه اندیشهها یا نظریاتی را از امپدکلس مجعول پذیرفته و از آن خود کرده یا چه اندازه آنها را دیگر شکل کرده و با بینش و باورهای ویژه خود درهم آمیخته است. در اینجا باید این نکته را بیفزاییم که مقایسهها و نتیجه گیریهای آسین پالاسیوس در کتابش درباره ابنمسره، در بسیاری موارد دور از هدف و تصورات شخصی اوست. آنچه ما در منابع معتبر و دست اول موجود درباره عقاید و نظریات ابنمسره مییابیم، اشارهای به پیروی وی از عقاید امپدکلس معجول ندارد. ابوسلیمان سجستانی که تقریباً معاصر ابنمسره بوده است، در صوان الحکمه که یکی از کهنترین منابع عربی درباره فیلسوفان یونان است، هنگام سخن از امپدکلس مجعول، به ابنمسره اشارهای ندارد.انتساب ابنمسره به امپدکلس مجعول، نخست در طبقات الامم [۱۴]
شرف، شرفالدین خراسانی، نخستین فیلسوفان یونان، ج۱، ص۳۳۹-۳۹۲، تهران، ۱۳۵۷ش.
صاعد اندلسی (د ۴۶۲ق/۱۰۷۰م) دیده میشود.۱۱ - دیدگاه ابنفرضی درباره ابنمسرهابنفرضی در تاریخ علماء اندلس که کهنترین منبع درباره زندگانی و سرگذشت ابنمسره است، گزارش میدهد که وی متهم به زندقه شد و از اندلس گریخت و مدتی را در شرق اسلامی گذرانید و با اهل جدل و کلام و معتزلیان آمیزش داشت. سپس به اندلس بازگشت و پرهیزگاری و پارسایی از خود نشان داد. مردمان فریب ظاهر او را خوردند و به او روی آوردند و به سخنانش گوش میدادند. سپس بداعتقادی وی بر آنان آشکار شد و هر که دارای ادراک و علم بود، از وی روی گردان شد و گروهی از نادانان همچنان پیرو وی باقی ماندند. [۱۵]
ابنفرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، ج۲، ص۳۹، قاهره، ۱۹۶۶م.
وی سپس میافزاید که ابنمسره معتقد به آزادی اراده انسان (استطاعت) و اِنفاذ وعید بود و در بسیاری موارد قرآن را به نادرست تأویل میکرد، اما با وجود این، مدعی بود که همچون ذوالنون مصری (د ۲۴۵ق ۸۵۹م) و ابویعقوب نهرجوری (د ۳۳۰/۹۴۱م) سخن درباره تصحیح اعمال و محاسبه نفس میگوید.در زبانش نیز توانایی سخنپردازی و ظاهرآرایی الفاظ و پنهان کردن معانی را داشته است.۱۲ - نظر مردم درباره وینظر مردمان درباره ابنمسره دو گونه بود: گروهی وی را در علم و زهد تا حد امامت میرساندند و گروهی او را به سبب بدعتهایی در سخنانش درباره وعد و وعید و بیرون شدن او از شیوه علوم متداول در اندلس که برپایه مذهب تقلید و تسلیم بوده است، نکوهش و سرزنش میکردند. [۱۶]
ابنفرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، ج۲، ص۳۹-۴۰، قاهره، ۱۹۶۶م.
۱۳ - دیدگاه ابنحزم درباره عقاید ابنمسرهدر میان عقایدنگاران نیز، ابنحزم (د ۴۵۶ق/۱۰۶۴م) نخستین کسی است که به برخی از عقاید ابنمسره اشاره میکند. وی میگوید که ابنمسره با معتزلیان در اعتقاد به «قدر» موافق بوده و میگفته است که علم و قدرت خدا دو صفت محدث و مخلوقند و نیز خدا دارای دو علم یا آگاهی است که یکی را کلاً پدید آورده و آن آگاهی از کلیات است که همان علم غیب است، مانند آگاهی او از اینکه در جهان، کافران و مؤمنان خواهند بود و نیز روز رستاخیز و پاداش و کیفر خواهد بود؛ دیگری آگاهی او از جزئیات است که همان علم شهادت است، یعنی آگاهی خدا از کفر فلان و ایمان بهمان و مانند اینها که علم خداوند پس از روی دادنشان به آنها تعلق میگیرد و به این آیه استناد میکرده است: عالِمُ الغَیْبِ و الشَّهادَه. [۱۷]
انعام /سوره۶، آیه۷۳.
[۱۸]
انعام/سوره۶، آیه۶.
ابنحزم سپس میافزاید که آنچه ابنمسره را به این اعتقاد برانگیخته بود، هواداری وی از اصول معتزلیان بود که میگفتند اگر خدا جاودانه بداند که فلان هرگز ایمان نخواهد آورد و بهمان هرگز کافر نخواهد شد و سپس به آدمیان این توانایی را بدهد که سخن پروردگار را تکذیب کنند و آنچه جاودانه بوده است، باطل سازند، آنگاه تناقض آشکاری پدید آید. [۱۹]
ابنحزم، علی، الفصل، ج۵، ص۴۰، قاهره، ۱۹۶۴م.
در این مورد، ابنحزم به نظریات یکی از معاصران خود به نام اسماعیل بن عبدالله رُعَینی، از پیروان ابنمسره اشاره میکند و میگوید: او متعبد و زاهد بوده است، اما عقایدی را به میان آورده که برخی از پیروان ابنمسره بدان سبب از وی دوری گزیدند.۱۴ - عقاید رعینیاز میان عقاید رعینی یکی این بوده است که بدنهای آدمیان در روز رستاخیز زنده نمیشوند، بلکه روانها بعث و حشر دارند. وی همچنین معتقد بوده است که در هنگام مرگ انسان و جدا شدن روح از تن، حساب روح آغاز میشود و به بهشت یا دوزخ میرود. از عقاید دیگر رعینی این بوده است که جهان هرگز فنا نمیپذیرد، بلکه به همین شکل کنونی بیپایان ادامه دارد. وی همچنین میگفته است که عرش ، مدبّر جهان است و خدا برتر از آن است که اصلاً فعلی را به وی نسبت دهند. وی این نظریه را به ابنمسره نسبت میداده است، ولی ابنحزم میگوید که او خود چنین نظریهای را در نوشتههای ابنمسره نیافته است. از عقاید دیگر رعینی این بوده است که پیامبری اکتسابی است و هرکس که به غایت نیکوکاری و پاکیزگی نفس برسد، پیامبری مییابد و بدینسان پیامبری امری اختصاصی نیست. بسیاری از پیروان رعینی این نظریه را به ابنمسره نسبت میداده و برای اثبات آن به عباراتی از وی در نوشتههایش استناد میکردهاند که به گفته ابنحزم، به چنین نظریهای اشاره دارند. [۲۰]
ابنحزم، علی، الفصل، ج۵، ص۴۰-۴۱، قاهره، ۱۹۶۴م.
۱۵ - اشاره ابنعربی به برخی نظریات ابنمسرهاز سوی دیگر، محییالدین ابنعربی نیز در دو جا از فتوحات مکیه از ابنمسره نام میبرد و به نظریات او اشاره میکند. در یکجا، درباره «حاملان عرش» به سخن پیامبر (ص) اشاره میکند که شمار حاملان عرش را در این جهان ۴ و در جهان دیگر ۸ تن قرار میدهد و سپس میافزاید که از ابنمسره - که او را یکی از بزرگترین اهل طریق، علماً حالاً و کشفاً، میداند - روایت شده است که «عرش محمول» همان ملک (یعنی قلمرو آفرینش) است، و محصور در جسم، روح، خوراک و مرتبه است. آدم و اسرافیل برای صورتها یا اجسامند، جبرئیل و محمد (ص) برای ارواحند، میکائیل و ابراهیم برای ارزاقند و مالک و رضوان برای وعد و وعیدند و در قلمرو آفرینش جز اینها نیست. [۲۱]
ابنعربی، محمد، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۱۴۷- ۱۴۸، بولاق، ۱۳۲۹ق.
آنگاه ابنعربی، پس از بحث مهمی درباره عرش به معنای «ملک» و عدد ۸ که آن را به نسبتهای هشتگانهای که خدا موصوف به آنهاست، باز میگرداند، یعنی: حیات ، علم ، قدرت ، اراده ، کلام، شنوایی، بینایی و ادراکِ مطعوم و مشموم و ملموس، میگوید که از این ۸ پایه قلمرو جهان آفریده (ملک)، ۴ در دنیا آشکار است که عبارتند از صورت، خوراک و ۲ مرتبه (یعنی سعادت و شقاوت) و در رستاخیز هر ۸ با هم به چشم میآیند، چنانکه خدا میگوید: «و در آن روز، عرش پروردگارت را بر فراز ایشان، هشت تن میکشند». [۲۲]
حاقه/سوره۶۹، آیه۶۹.
[۲۳]
حاقه/سوره۶۹، آیه۱۷.
در حالی که به گفته پیامبر ، آنان اکنون در این جهان، چهارند. این تفسیر عرش به معنای ملک است، اما تفسیر آن به معنای اورنگ (سریر) این است که خدا فرشتگانی دارد که اورنگ او را بر دوشهایشان میکشند و امروز چهارند و فردا هشت تن میشوند، تا آن اورنگ را به زمین حشر بکشانند. درباره صورتهای آن حاملان چهارگانه اورنگ خدایی، سخنانی آمده است که همانند گفته ابنمسره است که بر پایه آن یکی به چهره انسان است، دومی به چهره شیر، سومی به چهره کرکس و چهارمی به چهره گاو. [۲۴]
ابنعربی، محمد، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۱۴۹، بولاق، ۱۳۲۹ق.
ابنعربی، در جای دیگری پس از توضیح و تحلیل مفهوم «تنزیه توحید» میگوید که منزل تنزیه، هر چند جویای احدیت و تنزیه از همه وجوه است، اما در کشف صوری مقید به ظاهر، مانند خانهای است که بر ۵ ستون استوار است که بر بالای آنها سقفی قرار دارد که دیوارهایی آن را احاطه کردهاند و دری در آن گشوده نیست و هیچکس نمیتواند داخل آن خانه شود، اما از سوی دیگر، در بیرون آن خانه ستونی برپاست، چسبیده به دیوار خانه که اهل کشف آن را مسح میکنند. این ستون، هر چند از این منزل است، اما افزوده بر آن نیست و خاص آن نیست، بلکه در هر منزل الهی موجود است، چنانکه گویی ترجمان میان ماست و آنچه منازل از معارف به ما میدهند. ابنمسره در کتاب الحروف خود، به این نکته توجه داده است. این ستون دارای زبان فصیحی است که آنچه منازل در بر دارند، برای ما بیان میکند و ما آگاهی از آن منزل را از او بهره میگیریم. [۲۵]
ابنعربی، محمد، الفتوحات المکیه، ج۲، ص۵۸۱، بولاق، ۱۳۲۹ق.
۱۶ - فهرست منابع(۱) ابنابار، محمد، التکملة لکتاب الصله، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، ۱۹۵۶م. (۲) ابنابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، بیروت، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۶م. (۳) ابنحزم، علی، الفصل، قاهره، ۱۹۶۴م. (۴) ابنعذاری، محمد، البیان المغرب، به کوشش دوزی، لیدن، ۱۸۴۱-۱۸۵۱م. (۵) ابنعربی، محمد، الفتوحات المکیه، بولاق، ۱۳۲۹ق. (۶) ابنفرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، قاهره، ۱۹۶۶م. (۷) ابوسلیمان سجستانی، محمد، صوان الحکمه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۹۷۴م. (۸) شرف، شرفالدین خراسانی، نخستین فیلسوفان یونان، تهران، ۱۳۵۷ش. (۹) صاعد اندلسی، طبقات الامم، به کوشش حیاة بوعلوان، بیروت، دارالطلیعه. (۱۰) قفطی، علی، تاریخ الحکماء (اختصار زوزنی)، به کوشش لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م؛ ۱۷ - پانویس
۱۸ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنمسره»، ج۴، ص۱۷۶۳. ردههای این صفحه : تراجم | درگذشتگان سال 319 (قمری) | علمای اهل سنت | علمای قرن چهارم | متکلمین معتزلی | معتزله
|